گل نرگس...
25 آذر 1396 توسط سميرا سلگي
- باز این جمعه هم امد ومن باحسرت جاده تنهایی دلم رامی نگرم
- و همچنان در انتظار قاصدكی نشسته ام كه قرار است خبر از گامهای تو را براي من بياورد،
- گام های سبزو استوار و دستهای پر زمهرت را.
- آه اگر بيايي، چشمهايم که هیچ با تمام وجودم سنگفرش راهت خواهم شد…
- و آنگاه که تو مي آيی ،در هر قدمت
- نهالی از عاطفه خواهی كاشت و کبوتریی از کبوتران مانده در قفس را آزاد خواهي كرد.
- آری تو می آیی…
- وبا آمدنت روی هر درخت پر شكوه لانه اي مملواز اميدو آرامش،برای كبوتران غريبت خواهي ساخت.
- وبا آن صداي متین وطنین اندازت، بغض مانده در حبس فضا را می شكافی.
- فضای بغض آلودی كه قلب پرندگان را از هر شاخه درختش آويزان كرده است.
- تو با آن دستهای مهربانت بر قلبهای شقايق ها رنگ سبز اميد خواهي زد
- و همچنان در انتظارت هستم ای گل نرگس …