لیلة القدر
رمضان، به پیچ نهایی اش رسید.
و لحظه های قدر از راه می رسند…
شب های قدر، فرصت میوه چینی اند
و ما برداشت می کنیم، همه آنچه را که یکسال در زمین قلبمان، کاشته ایم…
عمر یکساله ام را که برانداز میکنم، هیییچ نقطه روشنی، برای دریافت کرامتت نمی بینم ?
اما…
مهربانی یکساله تو را، که مرور می کنم..؛ دلم به لیلةالقدر این رمضان نیز، قرص می شود…
سالهاست که رسم میان من و تو، همین بوده است… ؛
من، یکسال…را خراب کرده ام ?
و تو، سال بعد…را به نیکوترین تقدیر، نوشته ای…
چه رازی است میان تو و اسم"رحمانت”
که از هر چه بگذری، مهر پاشیدن بر بندگانت را، رها نمی کنی…؟
سیاه دل تر از همیشه
و شکسته تر از هر سال ?
چشم براه لیلةالقدرت نشسته ام ?
اما…یقین دارم… ؛
که سهم عظیمی از “ع ش ق” را برایم، کنار گذاشته ای…
من، بی تو، تمام می شوم…؛ دلبرم….
دفتر تقدیرم را، از هر چه خالی می کنی، خیالی نیست….
اما….تقدیر مرا، از لمس وجودت…خالی مکن…
⚠️من…بدون تو…. یعنی…؛ تماااام⚠️
تو..تنها ثروت قابل شمارش منی
❣خدا و من❣
به انتظار سهم بیشتری از تو، گوشه سفره رمضانت را، رها نکرده ام….
رحمان…مگر جز مهر…می داند…؟
لیلةالقدر مرا، به طوفانی از مهرت…تکان بده….
?یا رحمان….یا رحمان….یا رحمان?