یا زینب ...
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر خون خدا
سلام بر نور چشم رسول خدا
سلام بر فرزند شهید علی ولی الله
سلام بر میوه دل مادرم فاطمه زهرا
سلام بر شافع روز جزا
سلام بر آن که ملائک در عزایش می گریند
سلام بر حسین وفرزندان فرزانه واصحاب عزیزش
وسلام بر تو ای کرب وبلا
کربلا می خواهم با تو سخن بگویم،می خواهم حرف های بر دل مانده ام را برایت بگویم.
نمیدانم تاب شنیدن حرف هایم را داری یا نه؟
با تو سخن می گویم تویی که آن روزها را به همراه من دیدی…تویی که از غم مولایم تا به ابد عزاداری!!!
کربلا غروب عاشورا را یادت هست؟آن روز چه کشیدی؟میدانم آن روز برای تو هم سخت وغریب بود!!!شک ندارم که اگر در اسارت خاک نبودی لباس رزمت رابه تن میکردی وبه آن ملعونان ونفرین شدگان ابدی حمله می بردی.
کربلا! برایم بگو آن سه روزی که پیکر عزیزانم میهمانت بودند با آنان چه گفتی؟
کربلا! برایم از اصحاب با وفای مولایم بگو…
از علی اکبرم بگو؟ یادت هست آن هنگام که علی اکبرم به میدان رفت،ملعونان برای لحظه ای فکر کردند که رسول خدا وارد میدان شده؟
از داغ فرزند چه داری برایم بگوئی؟بگو که چگونه قلب برادرم را جریحه دار کرد؟!از لحظه ایی بگو که مولا سرش در کنار پیکر فرزندش بود،با او چه نجوا میکرد؟
کربلا!یادت می آید که جوانان بنی هاشم چگونه پیکر علی اکبر رااز میدان آوردند؟
کربلا!از امانت برادرم بگو،از قاسم برایم بگو؟یادت هست که هیچ لباس رزمی اندازه اش نبود…
کربلا شش ماهه ام یادت هست؟آن تیر سه شعبه را چطور؟؟آن را هم به یاد داری؟؟؟
کربلا تو برایم بگو سقای تشنه لب یعنی چه؟آن لحظه را یاد داری برادرم در کنار آب اما تشنه لب جان راتسلیم کرد!!!آن لحظه صدای مادرم فاطمه را شنیدی
کربلا یادت هست آن اولین وآخرین باری که قمر بنی هاشم مولایش را برادر خطاب کرد؟ آن لحظه را یادت هست که پرچم خیمه عباس را پائین آوردند؟ آن ناله ها یادت هست؟ آن فریاد های عمو…عمو…آب…عطش…کودکانمان را یادت هست؟
کربلا آن لحظه تلخ خداحافظی حسینم را به یاد داری؟ آن لحظه آخر را به یاد داری…؟
کربلا!!! سربریدن ها را چه آنها را هم به یاد داری؟ یادت هست سر عزیزانم را چگونه بر نیزه کردند وبردند؟سر حسینم را دیدی؟چگونه تاب آوردی؟
یادت هست با این وجود خشمشان فرو ننشست؟
خیمه ها را چه به خاطر داری که چگونه به آتش زدن؟! طفلانم را به خاطر داری؟از رقیه برایم چه داری که بگوئی؟؟ خار مغیلان را میشناسی؟
کربلاواضح تر بگویم مرا به خاطر داری؟خاطرت هست که چگونه سوختم؟؟
کرب وبلا میدانم درد کشیده وغم دیده ایی!!!
اما غم فراغ که نکشیده ایی؟؟ تو که تازیانه وسیلی نخورده ایی؟تو که غم غربت نکشیده ایی؟ تو که سرپرست کاروان یتیمان وطفلان رنج کشیده نبوده ایی!!!!
این ها را من برایت میگویم! زینب !!!
میدانی در شام آن ملعون برای رقیه ام چه هدیه ایی فرستاد؟ میدانی … .
کربلا تو که اینها را ندیدی ولی نه من طاقت ادامه دادن دارم ونه تو تا ب شنیدن را.
کربلا تو از روز ازل از شمس حسین سوختی ودر عزایش خون گریستی شاید به همین خاطر است که سوز ناکی؛کربلا تو بزرگترین مصیبت تاریخ را کشیده ایی وخداوند بر تو منت نهاد وپیکر عزیزانش را به تو سپرد تا مرهم غمت باشد وتو افضل سرزمین های عالم شدی واز خاک تو شفا داد.